کد مطلب:210764 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

امام صادق و ماجرای منصور
منصور بدنفس و بداندیش مانند همه مردم جبون سفاك و بی باك بود علمای روانشناس می گویند سگ از ترسش فریاد می كشد نه از شجاعتش و برخی از بشر هم از بیم و ترس داد و فریاد می كنند نه از شجاعت و قدرت اگر این سفاكی های تاریخی روی جبن و بیم است اگر چه مرضی است روحی و خون خواری یك صفت درونی است.

اما اگر ترس منشاء آن نباشد از علل و عوامل آن خواهد بود غالب اطفال ترسو و جبون هستند كه داد و فریاد می كنند نعره می كشند به این و آن می پرند و حمله می كنند كه



[ صفحه 249]



مبادا دیگران به آنها حمله نمایند این صفت پست نفسانی در عصر جاهلیت بسیار قوت داشت و در صف سلاطین و فرمانفرمایان شیوع زیادتری نشان داد در تاریخ مفصل اسلام اوراق زندگانی سلاطین را مخصوصا در ایران كه قسمت عمده خاورمیانه را شامل بود می بینیم چه جنایاتی روی همین مبانی ترس از عدم موفقیت و ترس از كوتاهی مدت حكومت و عقیم ماندن سیاست رخ داده چه قدر از اطفال و خانواده ها و شاهزاده ها و فامیل های سرشناس و توانا را به احتمال آنكه مبادا روزی علیه حكومت وقت قیام كنند كشته اند و نابود ساخته و متواری و تبعید و مقتول نموده اند.

در نظر ما از مصادیق بارز این حقیقت روحی منصور عباسی بود كه مرد نمك ناشناس و ناجوانمرد بی عاطفه سفاك و خونخوار بود ابومسلم اولین وزیر ایرانی را او كشت صدها نفر از سادات علوی و بنی حسن و بنی حسین را كشت و به وضع فجیعی از میان برد و صدها بلكه هزارها نفر از امویه را هم كشتار عام كرد كه تاریخ سفاكی او را نشان می دهد.

یكی از آثار بیم و ترس و خونخواری او این بود كه مكرر در مقام كشتن امام صادق پیشوای علم و معرفت برآمد و آن رئیس روحانی و بزرگ خاندان آل علوی را سخت زجر و آزار رسانید.

حسن بن فضل از امام رضا علیه السلام روایت كرده كه فرمود ابوجعفر امام صادق را طلبید كه به قتل برساند «نطعی» سفره چرمی گسترد و شمشیری پیش رو گذاشت و به ربیع حاجب گفت جعفر بن محمد را در نیمه شب به هر حال باشد حاضر كن و چون اینجا آمد تا من دست بر دست زدم تو گردن او را بزن ربیع میل نداشت مبادرت به این جنایت كند چنانچه بار دیگر عذر آورد و منصور را از این تصمیم برگردانید گفت جعفر بن محمد كاری به كار تو ندارد به عبادت و تقوی و درس و بحث خود مشغول است معذلك منصور قانع نمی شد و یك بار به خود ربیع تكلیف كرد و او را به اجرای این امر نمود ربیع رفت و آن حضرت را آورد می گوید تا امام صادق علیه السلام را آوردم و منصور از دور چشمش به او افتاد از جای خود حركت كرد و نزدیك آمد استقبال كرد گفت (اهلا لك یا اباعبدالله) من عقبت نفرستادم مگر برای اینكه دین تو را ادا كنم و تجدید عهد مودت نمایم و احوال پرسی كرد و گفت هر حاجتی داری بگو و هر كجا میل داری برو و به ربیع گفت جایزه كافی برای او بیاور و صبح كه آفتابی برآمد او را به طرف زن و فرزندش برگردان.



[ صفحه 250]



حضرت از خانه او در دل شب برگشت و به منزل خود تشریف برد - ربیع همراه او بود عرض كرد یابن رسول الله دیدی شمشیری كه پیش روی او بود آن شمشیر و این سفره چرمی برای تو بود اكنون بفرمای بدانم چه شد كه رأی او برگشت و به جای غضب چنین احترام كرد من لب های شما را دیدم حركت می كرد بفرمای كه چه خواندی.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود چون من بر او وارد شدم و شروری از صورت او می ریخت گفتم حسبی الرب من المربوبین حسبی الخالق من المخلوقین و حسبی الرازق من المرزوقین و حسبی الله رب العالمین حسبی من هو حسبی حسبی من لم یزل حسبی حسبی الله لا اله الا هو علیه توكلت هو رب العرش العظیم